در اين رويکرد، "طرح کسب و کار" فاکتور اصلي در موفقيت شروع يک فعاليت اقتصادي جديد (venture) پنداشته میشود. طرح براي يک کسب و کار حقيقي (مانند کسب و کاري که دانشجو در آن به فعاليت مشغول است) يا براي يک کسب و کار خيالي (ترجيحا دانشجو به تعقيب يا يادگيري بيشتر درباره آن کسب و کار علاقه داشته باشد) توسعه داده ميشود. نقش مربي در اين رويکرد کمک به دانشجو است تا بتواند بر اساس مفاهيم انتخاب شده، يک طرح کسب و کار "منطقي" را توسعه دهد.
اهداف اصلي رويکرد:
1- آموزش چگونگي نوشتن (Writing) يک طرح کسب و کار کامل
2- آموزش چگونگي هدايت تحقيق در بازار و صنعت
3- آموزش چگونگي توسعه يک طرح مالي (نيازمنديهاي مالي، پيشبيني عواقب مالي و ...)
4- آموزش چگونگي منسجمسازي (يکپارچهسازي) جنبههاي گوناگون (مانند جنبههاي بازار، مالي، فني و...) در مفهوم کسب و کار.
در کل رويکرد کسب و کار به آموزش کارآفريني حول يک طرح کسب و کار استاندارد فرموله ميشود. چنان طرحي اغلب (و نه لزوما) شامل موارد زير است:
1- خلاصه اجرايي طرح Executive Summary
2- کلياتي در مورد محصول Product Overview
3- تحليل بازار Market Analysis
4- تحليل صنعت Industry Analysis
5- تحليل رقابتي Competitive Analysis
6- استراتژي بازاريابي Marketing Strategy
7- عمليات Operations
8- تيم مديريتي Management Team
9- خلاصه مالي Financial Summary
دانشجويان سعي ميکنند با قواعدي که ميآموزند (به ويژه مختصر نويسي) محتواي قابل دفاعي را براي هر يک از 9 قسمت بالا تهيه کنند.
اين گونه فرض ميشود که خواننده اصلي طرح کسب و کار "سرمايهگذاران" هستند. بنا براين محتوا بايد در جهت نشان دادن قابليت دوام فعاليت اقتصادي و نرخ بازگشت سرمايه براي سرمايهگذاران بالقوه باشد.
دانشجويان براي تهيه محتوا و مطالب مورد نياز، انواع روشهاي جمعآوري و تحليل اطلاعات از منابع اوليه (مانند Survey) يا ثانويه را ميآموزند.
رويکرد کسب و کار، مطابق با باور عمومي دنياي واقعي اين حس را دارد که در اغلب موارد کارآفرينان موفق، کسب و کار خود را بر اساس يک طرح کسب و کار کامل بنا نهادهاند. در حالي که استفاده از چنان طرحهايي جهان شمول نيست - احتمالا منظور نويسندگان بيشتر طرحهاي کسب و کار کلاسيک و رسمي ميباشد؛ مانند آنچه در بالا معرفي شد.- اما مطلوبيت فرض شده براي طرح کسب و کار، تکيه گاه اصلي اين رويکرد است.
مشکلات رويکرد طرح کسب و کار
1- اگر در دورههاي تدوين طرح کسب وکار (دورههاي مستقل از کارآفريني) شرکت کرده باشيد، احتمالا با اين نظر موافقيد که سهم زيادي از زمان صرف آموزش نوشتن اثربخش (انشا نويسي ويژه اين کار) ميشود. اين همان چيزي است که بيشتر مربيان و اساتيد کارآفريني در آن ضعيفند و عموما علاقهاي به تدريس آن هم ندارند (بدون ذکر منبع).
2- زماني که تعداد طرحهاي کسب و کار نوشته شده در يک کلاس زياد باشد، استاد اغلب به سادگي از کنار صورت ماجرا (قواعد نوشتاري و نحوه تنظيم گزارش) عبور کرده و بر تحليل مفاهيم بنيادين و مقصود پشتپرده متن متمرکز ميشود. در اين حالت دانشجو ممکن است به اشتباه بپندارد که لحن نوشتاري و ادبيات وي براي استاد – و فاجعهبارتر براي سرمايهگذار بالقوه – پذيرفتني است.
3- تاکتيکي که اساتيد اغلب براي محدودسازي تعداد طرحهاي کسب وکار به کار ميبندند، گردآوري دانشجويان در "تيم" است؛ تا ايشان با همکاري هم يک طرح کسب وکار مشترک را توسعه دهند. چيزي که در ظاهر از آن با نام کار تيمي ياد ميشود. اين تاکتيک منجر به تقسيم تخصصي کار بين دانشجويان و از دست دادن تسلط بر کل طرح ميگردد. در واقع هر شخصي قسمتي از کار تهيه طرح کسب و کار را عهدهدار ميشود. اين موضوع يکي از اهداف اصلي رويکرد طرح کسب وکار را با چالش مواجه ميسازد: توسعه توانايي يکپارچهسازي جنبههاي گوناگون براي راهاندازي يک فعاليت اقتصادي جديد (هدف اصلي چهارم رويکرد که بالاتر عنوان شده بود).
4- در نهايت و بيشترين چالش در سد راه اين رويکرد، فقدان تحقيقات تجربي کافي براي پشتيباني از مطلوبيت طرح کسب و کار براي يک بنگاه در حال راهاندازي است. در حقيقت، ادبيات کارآفريني به اين نتيجه رسيده که صرف کردن زمان زياد براي برنامهريزي و فرمولبندي استراتژي ميتواند براي کارآفريني ضدبهرهور باشد. اندک تحقيقهاي تجربي اخير، صرفا رابطهای شکننده بين اثربخشي برنامهريزي استراتژيک و عملکرد بهبود يافته در سطح يک بنگاه پيشتر استقرار ياقته (Corporate) را نشان ميدهد. براي فعاليتهاي اقتصادي کارآفرينانه (در شرف راهاندازي) ارتباط بين نقش برنامهريزي و عملکرد حتي ضعيفتر است.